هیچوقت نفهمیدم..
توت فرنگی رو خیلی دوست داشتم برای همین یه شب توت فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم که پیش خودم بخوابن اما صبح که بیدار شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه ..
وقتی مدرسه میرفتم یه آبرنگ داشتم که خیلی دوسش داشتم و به همه ی هم کلاسیام نشونش دادم اما یه روز دیدم تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد که کی اونو برداشته اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به هیچکس نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش ..
وقتی یه نفرو دوست داشتم >>>>s<<<<همیشه بهش میگفتم که دوسش دارم و بخاطرش هر کاری میکردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم و گرنه از دست میدمش..
برای همین دیگه بهش نگفتم دوسش دارم دیگه آزاد گذاشتمش تو دستم نگرفتمش که بیفته بشکنه به کسی نشونش ندادم که ازم بدزدنش، نگران از دست دادنش نشدم که از دستم بره...
اما یه روز که برگشتم بهش نگاه کردم.. دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده..
هیچوقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم رو چجوری نگه دارم.. shs#
نظرات شما عزیزان: