sh3mpa2

sh3mpa2

 

سیاه پوشیده بود به جنگل آمد.. استوار بودم و تنومند!   من را انتخاب کرد.... دستی به تنه ام کشید و تبرش رو دراورد و   زد.. زد..

 محکم و محکم تر... به خودم  میبالیدم دیگر  نمیخواستم درخت باشم آینده ی خوبی در انتظارم بود!!!  سوزش  تبرهایش

بیشتر میشد که ناگهان چشمش به درخت  دیگری افتاد او تنومندتر بود...  مرا رها کرد با زخم هایم او را برد...  و من که نه  

دیگر درخت بودم  نه تخته سیاه مدرسه ای نه عصای پیرمردی....  خشک شدم ...  بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت

میمونه .. ای تبر به دست تا مطمئن نشدی تبر نزن! ای انسان تا مطمئن نشدی احساس نریز.. زخمی میشود...

در آرزوی تخته سیاه شدن خشک میشود !!!

 

alt



نظرات شما عزیزان:

شهرام
ساعت9:15---18 آذر 1392
رابطه‌ ها در دو حالت قشنگ میشن:

اول : پیدا کردن شباهت‌ها

دوم : احترام گذاشتن به تفاوت ها

موفق وفاتح باشید.امید است همه ساحل ها درکنار هم به ارامش برسیم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:,

] [ 7:57 ] [ Askani ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه